نگاهی به شرح حال رهی معیری
رهی معیری از غزلسرایان مشهور دوران معاصر است که شعر مشهور «شد خزان گلشن آشنایی» سرودۀ اوست.
نگاهی به شرح حال رهی معیری
رهی معیری یکی از غزلسرایان ایرانی در دوران معاصر بود که آثار مشهوری هممچون «شد خزان» از او به یادگار مانده است. او از دودمان معیرالممالک بود که در زمان سلسلههای پیشین در دستگاههای حکومتی صاحب منصب بودهاند. همراه با علیمان نگاهی بر زندگینامه رهی معیری داشته باشید.
شرح حال و زندگینامه رهی معیری
نام اصلی او محمدحسن «بیوک» معیری بود ولی تخلص رهی را برای خود در نظر گرفت. او در سال 1288 خورشیدی دیده به جهان گشود و در سال 1347 در سن 60 سالگی چشم از جهان فرو بست.
رهی معیری نوۀ دوستعلیخان نظامالدوله بود که از صاحب منصبان زمان قاجار به شمار میآمد. پدربزرگ رهی در زمان ناصرالدین شاه رئیس ضرابخانه و خزانهدار بود. جد او از روستایی به نام ابرسج بود که از توابع بخش بسطام در شهرستان شاهرود است. نیاکان رهی معیری از زمان نادرشاه افشار تا اواخر دوران قاجاریه در دستگاه حکومتی صاحب منصب بودند.
هنر در خاندان رهی موروثی بود و علاوه بر او، فروغی بسطامی نیز از همین خاندان بود. فروغی بسطامی غزلسرای معروف دوران قاجاریه در عهد فتحعلی شاه، محمد شاه و ناصرالدین شاه به شمار میآمد. رهی معیری به عنوان رئیس کل انتشارات و تبلیغات وزارت پیشه و هنر یا وزارت صنایع امروزی و کتابخانه سلطنتی فعالیت داشته است.
رهی با وجود تبحر در سرودن تمام قالبهای شعری، به غزل علاقه بیشتری داشت. اولین شعر او در قالب رباعی بود و در سن 17 سالگی سروده شد.
کاش امشبم آن شمع طرب میآمد
وین روز مفارقت به شب میآمد
آن لب که چو جان ماست دور از لب ماست
ای کاش که جان ما به لب میآمد
رهی معیری در یک انجمن ادبی به نام «حکیم نظامی» فعالیت میکرد که ریاست آن را فردی به نام وحید دستگردی بر عهده داشت. احمد شاه قاجار به وحید دستگری لقب سلطان الشعرا را اهدا کرده بود. رهی در انجمن موسیقی ایران و انجمن ادبی فرهنگستان نیز عضویت داشته و فعالیت مینمود. او در اشعار انتقادی خود از نامهای مستعار مختلفی همچون «گوشهگیر» و «زاغچه» استفاده میکرد. رهی در برنامه گلهای رنگارنگ رادیو نیز فعالیت داشت.
آثار رهی معیری
رهی معیری یکی از غزلسرایان برجسته در ایران است که تاثیرپذیری از شاعرانی همچون حافظ، سعدی، مولانا، صائب تبریزی و حتی نظامی و مسعود سعد سلمان در آثار او مشهود است. البته آنطور که از آثار وی مشخص است، او به سعدی شیرازی دلبستگی بیشتری داشته و به سبک او توجه بیشتری نموده است. منتقدان ادبی اعتقاد دارند که از بیشتر غزلهای رهی میتوان روانی و سادگی غزلهای سعدی را برداشت کرد.
از جمله اشعار مشهور او میتوان به «خزان عشق» اشاره کرد. این شعر توسط بدیعزاده در دستگاه همایون با عنوان «شد خزان گلشن آشنایی» به زیبایی اجرا شده است. این آهنگ برای نخستین بار در سال 1313 اجرا شد اما پس از گذشت بیش از 80 سال هنوز هم جذابیت خود را در میان مردم حفظ کرده است.
شد خزان گلشن آشنایی بازم آتش به جان زد جدایی
عمر من ای گل طی شد بهر تو وز تو ندیدم جز بدعهدی و بیوفایی
با تو وفا کردم تا به تنم جان بود عشق و وفاداری با تو چه دارد سود
آفت خرمن مهر و وفایی نوگل گلشن جور و جفایی
از دل سنگت آه
دلم از غم خونین است روش بختم این است
از جام غم مستم دشمن میپرستم
تا هستم
تو و مست از می به چمن چون گل خندان از مستی بر گریهٔ من
با دگران در گلشن نوشی می من ز فراقت ناله کنم تا کی
تو و می چون لاله کشیدنها من و چون گل جامه دریدنها
به رقیبان خواری دیدنها
دلم از غم خون کردی چه بگویم چون کردی
دردم افزون کردی
برو ای از مهر و وفا عاری برو ای عاری ز وفاداری
که شکستی چون زلفت عهد مرا
دریغ و درد از عمرم که در وفایت شد طی
ستم به یاران تا چند جفا به عاشق تا کی
نمیکنی ای گل یک دم یادم که همچو اشک از چشمت افتادم
تا کی بیتو بود از غم خون دل من
آه از دل تو
گر چه ز محنت خوارم کردی با غم و حسرت یارم کردی
مهر تو دارم باز
بکن ای گل با من هر چه توانی ناز
کز عشقت میسوزم باز
کتاب سایه عمر
این کتاب که در سال 1343 منتشر شده شامل برخی از رباعیات و غزلهای رهی معیری است. چند نمونه از اشعار رهی در این کتاب شامل «داغ تنهایی» و «نغمۀ حسرت» است.
کتاب آزاده
این مجموعه پس از فوت رهی معیری به چاپ رسید و شامل تعدادی از تصنیفهای سروده شده توسط اوست.
خیالانگیز و جانپرور چو بوی گل سراپایی
نداری غیر از این عیبی که میدانی که زیبایی
من از دلبستگیهای تو با آیینه دانستم
که بر دیدار طاقت سوز خود عاشقتر از مایی
به شمع و ماه حاجت نیست بزم عاشقانت را
تو شمع مجلسافروزی تو ماه مجلسآرایی
منم ابر و تویی گلبن که میخندی چو میگریم
تویی مهر و منم اختر که میمیرم چو میآیی
مراد ما نجویی ورنه رندان هوسجو را
بهار شادیانگیزی حریف باده پیمایی
مه روشن میان اختران پنهان نمیماند
میان شاخههای گل مشو پنهان که پیدایی
کسی از داغ و درد من نپرسد تا نپرسی تو
دلی بر حال زار من نبخشد تا نبخشایی
مرا گفتی: که از پیر خرد پرسم علاج خود
خرد منع من از عشق تو فرماید چه فرمایی
من آزردهدل را کس گره از کار نگشاید
مگر ای اشک غم امشب تو از دل عقده بگشایی
رهی تا وارهی از رنج هستی ترک هستی کن
که با این ناتوانیها به ترک جان توانای
سرانجام رهی معیری
رهی معیری شاعر و غزلسرای توانمند ایرانی بر اثر سرطان در سال 1347 درگذشت و او را در گورستان ظهیرالدوله به خاک سپردند. او اهل مالاندوزی نبود و به همین دلیل نیز پس از مرگ چیز زیادی از او بر جای نماند.
0 نظر