همراه با فریدون مشیری
فریدون مشیری شاعر معاصر ایرانی است که آثار ارزشمندی در شعر و موسیقی از خود بر جای گذاشته است. شعر «کوچه» معروفترین شعر اوست.
زندگینامه فریدون مشیری
فریدون مشیری شاعر معاصر ایرانی بود که توانست آثار ارزشمندی را از خود بر جای بگذارد او توانست مجموعه اشعار خود را به صورت دکلمه نیز اجرا کند. قطعات موسیقی بسیاری بر روی اشعار فریدون مشیری ساخته شده است. او در شهرهای بسیاری در سطح دنیا به اجرای مراسم شعرخوانی و دکلمهخوانی پرداخت که مورد استقبال دوستداران ادبیات ایران قرار گرفت. در این مطلب قصد داریم به شرح حال مختصری از این شاعر معاصر ایرانی بپردازیم.
شرح حال فریدون مشیری
فریدون مشیری در سال ۱۳۰۵ خورشیدی در تهران دیده به جهان گشود. پدر مادرش از اشرافزادگان قاجار و نماینده اولین دوره از مجلس شورای ملی بود. او ادیب و شاعر نیز بود و با تخلص «نجم» به سرودن شعر میپرداخت. دایی فریدون، عبدالله بایگان، از پیشگامان تئاتر نوین ایران بود. پدربزرگ پدری او در دوره قاجاریه امور مخابراتی را در منطقه غرب ایران اداره میکرد و بعدها به دلیل همین ماموریت به همدان منتقل شد و پدر او، ابراهیم مشیری در همدان دیده به جهان گشوده است.
فریدون مشیری تحصیلات ابتدایی را در تهران گذراند و پس از آن به دلیل ماموریت اداری پدرش به شهر مشهد کوچ کرد و پس از چند سال، بار دیگر به تهران بازگشته و سالهای اول دبیرستان را در دارالفنون گذراند و سپس برای ادامه تحصیل به دبیرستان ادیب رفت. بازگشت مجدد او به تهران مصادف با اشغال ایران توسط نیروهای متفقین بود. او در این دوران دبیرستان را به پایان رساند و سپس برای ادامه تحصیل وارد دانشگاه شد. او از سن ۱۸ تا 33 سالگی در وزارت پست و تلگراف مشغول به کار بود.
مشیری در کار مطبوعات نیز فعالیت داشت و کارهایی از قبیل روزنامهنگاری و نویسندگی را در روزنامهها و مجلههای مختلف بر عهده داشت. او در رشته ادبیات فارسی در دانشگاه تهران به تحصیل خود ادامه داد اما اشتغال او در اداره پست و فعالیتش در مطبوعات مانع اتمام تحصیلاتش شد و سرانجام مجبور شد تحصیلات را نیمهکاره رها کند و به مطبوعات بپردازد.
او به مدت ۱۹ سال در مجله روشنفکر، مسئول بخش شعر و ادب بود. او در این صفحات به کارهای مختلفی مانند نقد شعر، تئاتر، نقاشی، کتاب و فیلم میپرداخت. بسیاری از شاعران معاصر که امروزه از شهرت بالایی برخوردار هستند، برای اولین بار با چاپ شعرهای خود در این صفحات به جامعه معرفی شدند.
آثار فریدون مشیری
فریدون مشیری از سن 15 سالگی به سرودن شعر پرداخت و اولین مجموعۀ شعر خود را در سال 1334 و زمانی که 28 ساله بود با عنوان «تشنه توفان» به چاپ رساند. این مجموعه با مقدمهای از شهریار به چاپ رسید.
از وی دفترهای شعر متعددی با عنوانهای مختلف بر جای مانده است. از جمله دفترهای شعر مشیری میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
- تشنه طوفان
- گناه دریا
- ابر
- ابر و کوچه
- سه دفتر
- مروارید مهر
- آه باران
- از دریچه ماه
- آواز آن پرنده غمگین
- لحظهها و احساس
- تا صبح تابناک اهورایی
- نوایی هماهنگ باران
- از دیار آشتی
- پرواز با خورشید
- با پنج سخنسرا
- نایافته
مجموعه اشعاری از فریدون مشیری پس از مرگ او توسط فرزندانش با عنوان «بازتاب نفس صبحدمان» به چاپ رسیده است.
مشیری و دنیای موسیقی
مشیری به موسیقی ایرانی دلبسته بود و در رادیو و ساخت برنامه گلهای تازه همکاری میکرد. او جزء افراد تاثیرگذار در زمینه پیوند شعر با موسیقی بود و در کنار هوشنگ ابتهاج، عماد خراسانی و سیمین بهبهانی توانستند نقش عمدهای در این عرصه داشته باشند. او در شهرهای مختلف آلمان و آمریکا مراسم شعرخوانی داشت که مورد توجه و استقبال علاقمندان به ادبیات ایران قرار گرفت.
معروفترین شعر مشیری «کوچه» نام دارد که یکی از عاشقانهترین و زیباترین اشعار نوی فارسی است. بر روی اشعار او قطعههای مختلف موسیقی ساخته شده و توسط خوانندگانی همچون محمدرضا شجریان، علیرضا افتخاری، محمد نوری، محمد اصفهانی و ... اجرا شده است.
عبدالحسین زرینکوب در وصف این شاعر بزرگ گفته است: «در طی سالها شاعری، فریدون از میان هزاران فراز و نشیب روز، از میان هزاران شور و هیجان و رنج و درد هرروزینه آنچه را به روز تعلق دارد، به دست روزگاران میسپارد و به قلمرو افسانههای قرون روانه میکند. چهل سالی – بیش و کم – هست که او با همین زبان بیپیرایۀ خویش، واژه واژه با همزبانان خویش همدلی دارد… زبانی خوشآهنگ، گرم و دلنواز. خالی از پیچ و خمهای بیان ادیبانۀ شاعران دانشگاهپرور و در همان حال خالی از تأثیر ترجمههای شتابآمیز شعرهای آزمایشی نو راهان غرب.»
سرانجام فریدون مشیری
فریدون مشیری، شاعر توانمند ایرانی پس از گذراندن دورهای بیماری در 3 آبان 1379 خورشیدی در سن 74 سالگی دیده از جهان فرو بست و در قطعه هنرمندان بهشت زهرای تهران به خاک سپرده شد.
بی تو، مهتابشبی، باز از آن کوچه گذشتم،
همه تن چشم شدم، خیره به دنبال تو گشتم،
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم،
شدم آن عاشق دیوانه که بودم.
در نهانخانه جانم، گل یاد تو، درخشید
باغ صد خاطره خندید،
عطر صد خاطره پیچید:
یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم
پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم
ساعتی بر لب آن جوی نشستیم.
تو، همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه، محو تماشای نگاهت.
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان رام
خوشۀ ماه فرو ریخته در آب
شاخهها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ
یادم آید، تو به من گفتی:
از این عشق حذر کن!
لحظهای چند بر این آب نظر کن،
آب آیینۀ عشق گذران است!
تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است،
باش فردا، که دلت با دگران است!
تا فراموش کنی، چندی از این شهر سفر کن!
به تو گفتم: حذر از عشق!؟ ندانم
سفر از پیش تو؟ هرگز نتوانم،
نتوانم!
روز اول، که دل من به تمنای تو پر زد،
چون کبوتر، لب بام تو نشستم
تو به من سنگ زدی، من نه رمیدم، نه گسستم،
باز گفتم که : تو صیادی و من آهوی دشتم
تا به دام تو در افتم همه جا گشتم و گشتم
حذر از عشق ندانم، نتوانم!
اشکی از شاخه فرو ریخت
مرغ شب، نالۀ تلخی زد و بگریخت
اشک در چشم تو لرزید،
ماه بر عشق تو خندید!
یادم آید که : دگر از تو جوابی نشنیدم
پای در دامن اندوه کشیدم
نگسستم، نرمیدم.
رفت در ظلمت غم، آن شب و شبهای دگر هم،
نگرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم،
نکنی دیگر از آن کوچه گذر هم
بی تو، اما، به چه حالی من از آن کوچه گذشتم
0 نظر