سهراب سپهری، شاعر و نقاش ایرانی
سهراب سپهری، نقاش و شاعر نامدار ایرانی است که سبک خاصی را در سرودههای خود به کار برده است. او رکورددار قیمت نقاشی مدرن ایرانی است.
نگاهی بر زندگینامه سهراب سپهری
سهراب سپهری را به عنوان یک شاعر و نقاش ایرانی میشناسند که شعرهایش به زبانهای مختلفی ترجمه شده است. او را میتوان یکی از مهمترین شاعران دوران معاصر به شمار آورد. نقاشیهای او برای چند دوره رکورددار حراج تهران بوده و او را بر صدر جدول هنرمندان پرفروش در عرصه هنرهای تجسمی نشانده است. در این مقاله نگاهی به شرح حال سهراب سپهری، این شاعر و نقاش ایرانی خواهیم داشت.
شرح حال سهراب سپهری
سهراب سپهری در سال 1307 خورشیدی در شهر قم دیده به جهان گشود، اما پس از تولد همراه خانواده به خوانسار و سپس به شهر کاشان که شهر نیاکان او بود نقل مکان کردند. پدر و مادر او اهل شعر و هنر بودند. مادربزرگ سهراب که از خاندان ضرابی بود نیز شعرهایش را در نشریاتی که در اواخر قاجاریه و اوایل پهلوی چاپ میشد منتشر میکرد. خاندان ضرابی در شهر کاشان یکی از خاندانهای بزرگ این شهر هستند و نیای اعلای آنها انوشیروان دادگر است که بیست و دومین شاهنشاه ایران و انیران در ایرانشهر و از خاندان ساسانیان است.
بدین ترتیب هنر در خاندان سهراب موروثی بود. او دوران کودکی و نوجوانی خود را در شهر کاشان و در باغ بزرگ اجدادی خود سپری کرد و این مسئله و انس و الفت او با طبیعت، در اشعار و نقاشیهایش منعکس شده است. او پس از دریافت دیپلم دبیرستان در کاشان، به تهران رفت و در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران مشغول ادامه تحصیل شد. او همزمان با تحصیل به مدت 8 ماه در شرکت نفت تهران کار کرده است.
اولین مجموعه از اشعار سهراب سپهری در سال 1330 منتشر شد و عنوان آن «مرگ رنگ» بود. سبک این اشعار، شعر نیمایی بود که از نظریه ادبی نیما یوشیج سرچشمه گرفته و اولین نمونۀ شعر نو در ادبیات فارسی به شمار میآید.
او پس از اتمام تحصیلاتش، نشان درجه اول علمی دریافت کرد و اقدام به برگزاری چندین نمایشگاه نقاشی نمود و سپس دومین مجموعۀ اشعار خود را منتشر کرد. دومین مجموعۀ اشعار سهراب، «زندگی خوابها» نام داشت که در سال 1332 منتشر شد.
او پس از اتمام تحصیلاتش موفق شد در هنرستان هنرهای زیبای پسران تهران به تدریس بپردازد و در قسمت موزههای ادارۀ فرهنگ و هنر نیز فعالیت کند. سهراب به دلیل علاقۀ خاص خود به مشرقزمین، به کشورهای متعددی از جمله هند، پاکستان، افغانستان، ژاپن و چین سفر کرده و مدتی نیز در ژاپن اقامت کرد. او هنر حکاکی بر روی چوب را در ژاپن فرا گرفت و برخی از اشعار کهن چینی و ژاپنی را نیز ترجمه کرد. او در سال 1336 به پاریس و لندن رفت و در مدرسۀ هنرهای زیبای پاریس نامنویسی کرد. او رشتۀ لیتوگرافی که به آن سنگنگاری یا چاپ سنگی نیز گفته میشود را برای ادامه تحصیل انتخاب کرد. او در این دوران با حسین زندهرودی که یکی از نقاشان معاصر ایران بود معاشرت داشت. حسین زندهرودی از پیشگامان روش نقاشیخط در ایران و از بنیانگذاران مکتب سقاخانه است.
سهراب سپهری در مدت زمانی که در پاریش مشغول ادامه تحصیل بود مجبور شد به کارهای مختلفی روی آورد تا بتواند مخارج خود را تامین کند، زیرا بورس تحصیلی او را پس از مدتی قطع کردند. او تا اسفند سال 1342 در برخی مشاغل دولتی کار کرد ولی سرانجام از تمام این مشاغل کنارهگیری کرده و تمام تمرکز خود را روی خلق اشعار و نقاشیهای بیشتر گذاشت. او ترجمۀ بسیاری از مقالات کتاب «نمایش در ژاپن» اثر بهرام بیضایی را نیز بر عهده داشت.
آثار سهراب سپهری
اولین اثر سهراب، کتاب «مرگ رنگ» است که اشعار آن در قالب نیمایی و چهارپاره (دوبیتی پیوسته) است. اشعاری مانند «در قیر شب»، «سپیده»، «مرغ معما»، «با مرغ پنهان» و ... جزء مجموعه اشعار این کتاب هستند.
مجموعۀ «هشت کتاب» شامل هشت کتاب یا دفتر شعر است و شامل «زندگی خوابها»، «آوار آفتاب»، «شرق اندوه»، «حجم سبز»، «ما هیچ ما نگاه»، «مسافر» و «صدای پای آب» است و خود مجموعۀ «مرگ رنگ» نیز جزء این هشت دفتر شعر است.
او نقاشیهای مختلفی با رنگ روغن روی بوم دارد که از آن جمله میتوان به «خانۀ کاشان»، «چشمانداز و خانهها» و چندین نقاشی بدون عنوان از مجموعۀ تنۀ درختان یا انتزاعی نام برد. همچنین نقاشیهای دیگری با رنگ روغن روی مقوا، گواش روی کاغذ، آبرنگ روی کاغذ و اکریلیک روی کاغذ توسط سهراب کشیده شده است که در نمایشگاههای مختلف نیز به نمایش درآمدهاند.
سبک او در شعر، سبک خاصی است که دارای تصویرسازیهای بکر است. او آموختههای فلسفۀ ذن و دیدگاه انسانمدارانه را در سبک خود آمیخته و به سبک جدیدی دست پیدا کرده است. او در نقاشی نیز از دستاوردهای زیباییشناختی در مشرقزمین و غرب بهره برده است. او رکورددار قیمت نقاشی مدرن ایرانی است.
درگذشت سهراب
سهراب سپهری در سال 1358 در اثر ابتلا به سرطان خون درگذشت. او را در صحن امامزاده سلطان علی بن محمد باقر در روستای مشهد اردهال به خاک سپردهاند.
قایقی خواهم ساخت،
خواهم انداخت به آب.
دور خواهم شد از این خاک غریب
که در آن هیچکسی نیست که در بیشه عشق
قهرمانان را بیدار کند.
قایق از تور تهی
و دل از آرزوی مروارید،
همچنان خواهم راند.
نه به آبیها دل خواهم بست
نه به دریا-پریانی که سر از خاک به در میآرند
و در آن تابش تنهایی ماهیگیران
میفشانند فسون از سر گیسوهاشان.
همچنان خواهم راند.
همچنان خواهم خواند:
"دور باید شد، دور."
مرد آن شهر اساطیر نداشت.
زن آن شهر به سرشاری یک خوشه انگور نبود.
هیچ آیینه تالاری، سرخوشیها را تکرار نکرد.
چاله آبی حتی، مشعلی را ننمود.
دور باید شد، دور.
شب سرودش را خواند،
نوبت پنجرههاست."
همچنان خواهم خواند.
همچنان خواهم راند.
.....
پشت دریاها شهری است
که در آن پنجرهها رو به تجلی باز است.
بامها جای کبوترهایی است که به فواره هوش بشری مینگرند.
دست هر کودک ده ساله شهر، خانه معرفتی است.
مردم شهر به یک چینه چنان مینگرند
که به یک شعله، به یک خواب لطیف.
خاک، موسیقی احساس تو را میشنود
و صدای پر مرغان اساطیر میآید در باد.
پشت دریاها شهری است
که در آن وسعت خورشید به اندازه چشمان سحرخیزان است.
شاعران وارث آب و خرد و روشنیاند.
.....
پشت دریاها شهری است!
قایقی باید ساخت.
0 نظر