تحلیل کتاب پینگ

تحلیل کتاب پینگ

تحلیل کتاب پینگ
کتاب پینگ یک کتاب داستانی با محوریت تغییر و به چالش کشیدن باورهای سنتی است. کتاب پینگ می‌گوید که انسان باید به درون خود سفر کند تا بتواند تغییر کند.

کتاب پینگ

کتاب پینگ یک داستان انگیزشی است که بر ضرورت تغییر تاکید دارد. استوارت ایوری گلد در کتاب پینگ داستان قورباغه‌ای را مطرح می‌کند که در جستجوی یک برکۀ جدید است و برای یافتن آن مجبور می‌شود باورها و عقاید خود را زیر سوال برده و خود را به چالش بکشد. نویسنده در قالب یک داستان هنرمندانه، مخاطب را مجبور می‌کند که به عادات، باور و الگوی ذهنی خود شک کند و بپذیرد که تنها راه نجاتش، تغییر است.

1.  پینگ می‌فهمد که با معناترین سفر زندگی، سفر به درون خویشتن است

پینگ که نام قورباغۀ این داستان است و به پرش‌های خیلی بلند شهرت دارد، با کم شدن آب برکۀ محل زندگی خود نگران می‌شود. کار به جایی می‌رسد که برکه به طور کلی خشک می‌شود. پینگ نگران است چون تغییری به او تحمیل شده که بسیار سخت است.

در کتاب «چه کسی پنیر را جابجا کرد» خواندیم که پیش‌نیاز تغییر، نارضایتی از شرایط است اما همۀ انسان‌های ناراضی تغییر نمی‌کنند. عده‌ای تغییر را بو می‌کشند، عده‌ای خود را با آن وفق می‌دهند و عده‌ای صبر می‌کنند تا تغییر به آنها تحمیل شود. پینگ که تغییر جهان اطراف خود را نادیده گرفته است، به مرحله‌ای رسیده که تغییر به او تحمیل شده است. او مجبور است بین علاقۀ خود به پرش‌های بلند و نادیده گرفتن هدفش یکی را انتخاب کند. ترس از تغییر گاهی می‌تواند انسان را فلج کند.

                                     چه کسی پنیر مرا جابجا کرد

ترس از تغییر، ترس از مسخره شدن، ترس از طرد شدن از جامعه، ترس از خطر کردن و ترس از نگاه اطرافیان وجود پینگ را فرا می‌گیرد. ممکن است افرادی که دچار این ترس‌های فلج‌کننده می‌شوند، مدت‌ها درگیر آن باشند و نتوانند اقدامی انجام دهند. برای پینگ این مسئله حدود یک هفته طول می‌کشد. او متوجه می‌شود که نباید منتظر تغییر شرایط باشد و باید خودش تغییر کند.

2. مراقب راه باش و به تمام دیده‌ها و ندیده‌ها توجه کن

پینگ سفر خود را آغاز می‌کند. او در مسیر خود با موانع زیادی روبرو می‌شود. این چالش‌ها بخشی از مسیری هستند که هر فرد باید برای رسیدن به اهدافش از آنها بگذرد. اگر چرایی و قدرت هدف مستحکم باشد، غلبه بر چالش‌ها بسیار آسانتر است، در غیر اینصورت هدف به راحتی به فراموشی سپرده می‌شود.

او در مسیر با جغد پیری آشنا می‌شود که معتقد است پینگ برای یافتن مقصد نهایی باید به درون خود نگاه کند. همیشه مسیر روشن و مشخص نیست و تنها قدرت اهداف هستند که ما را مجبور می‌کنند در مسیر بمانیم و پیش برویم. وقتی به چرایی اهدافمان ایمان داشته باشیم، چگونگی خود به خود برای ما آشکار خواهد شد. فقط زمانی رویا به واقعیت تبدیل می‌شود که انسان شروع به حرکت کند و به چگونگی اهمیت ندهد. بزرگترین اشتباه این است که منتظر زمان و مکان ایده‌آل برای شروع بمانید. این زمان و مکان هرگز از راه نمی‎رسند.

یکی از عواملی که در این مسیر می‌تواند به شما کمک کند، هدفگذاری دقیق است. جغد پیر به پینگ می‌گوید که باید بداند به کجا می‌خواهد برود وگرنه اگر مقصد نهایی مشخص نباشد مهم‌ نیست از چه راهی برود.

3. تمرکز آغازین

پینگ پس از مشورت با جغد دانا تلاش می‌کند تا ذهن خود را متمرکز کرده و مسیر را پیدا کند. جغد در طی مسیر او را همراهی کرده و سعی می‌کند با پندهایش به او کمک کند تا راه را پیدا کند.

پینگ با اهمیت خطرپذیری آشنا می‌شود و متوجه می‌شود که اگر خطر نکند نابود می‌شود. خطر کردن باعث می‌شود فرصت‌ها به واقعیت تبدیل شوند به شرط آنکه از عواقب آن خطر آگاه باشید. از خود بپرسید اگر این کار را انجام دهم بدترین اتفاقی که ممکن است برای من بیفتد چیست؟ خطر کردن ناآگاهانه و خطر نکردن از روی ترس، هر دو می‌توانند فرصت‌های زندگی را از شما بگیرند.

لازم نیست از شکست خوردن بترسید. بدتر از شکست خوردن، شکست نخوردن است. کسی که تاکنون شکست نخورده یعنی هیچ‌گاه اقدامی نکرده و کاری انجام نداده است. ولی فلج شدن بعد از شکست بسیار خطرناک است. از شکست بیاموزید و اجازه ندهید مانع حرکت شما شود.

4. راه حقیقی، اشتیاق سوزان است

کتاب پینگ می‌گوید که اولین راز موفقیت، باور است. ابتدا باید باور کنید که می‌توانید. کلام شما منعکس‌کنندۀ باورهای شماست. سعی کنید ابتدا باور کنید تا بتوانید ببینید.

           چرخۀ باور

پینگ چند ماه در مسیر است اما هنوز مقصد خود را نیافته است. پینگ یاد می‌گیرد که باید مشکلات را تبدیل به فرصت کند. او پیوسته روی مهارت پریدن خود کار می‌کند تا بتواند مسافت بیشتری را طی کند.

5. لحظۀ موعود فرا می‌رسد

پینگ نمی‌تواند از رودخانۀ خروشان در مسیرش عبور کند و به درون آب سقوط می‌کند. او ابتدا تلاش می‌کند تا خود را نجات دهد ولی بعد متوجه می‌شود که باید خود را با جریان رودخانه وفق داده و انعطاف‌پذیر باشد و اجازه دهد رودخانه او را به پیش ببرد.

پینگ یاد می‌گیرد که خوشبختی یک مقصد و نتیجه نیست بلکه یک جریان و فرآیند است و باید از فرآیند و مسیر رسیدن به هدف لذت ببرد. زمان نیز مانند رودخانه است و معلوم نیست هرکس چه زمانی به مقصد نهایی می‌رسد پس باید از مسیر لذت برد. گاهی خوشبختی در چنگ ماست ولی ما از آن فرار می‌کنیم و پینگ این موضوع را در نهایت متوجه می‌شود.

سخن نهایی

کتاب پینگ، یک کتاب داستانی ساده در حوزه موفقیت است که ذهن انسان را با تغییر آشنا می‌کند. انسان‌ها مانند پینگ تلاش می‌کنند دنبال خوشبختی بروند حال آنکه چیزی به نام خوشبختی وجود ندارد و خوشبختی در نگرش ما نسبت به زندگی و اتفاقات نهفته است. زندگی به خودی خود معنایی ندارد بلکه فرصتی برای خلق معناست. از خطر کردن و روبرو شدن با ناشناخته‌ها نترسید در غیر این صورت باید به کلی قید رویای خود را بزنید.

0 نظر

ارسال نظر جدید