تحلیل کتاب جاناتان مرغ دریایی

تحلیل کتاب جاناتان مرغ دریایی

تحلیل کتاب جاناتان مرغ دریایی
جاناتان مرغ دریایی یک کتاب داستان است که مخاطب را وادار می‌کند باورهای غلط را زیر پا بگذارد. کتاب جاناتان مرغ دریایی، مخاطب را از همرنگ جماعت شدن منع می‌کند.

کتاب جاناتان مرغ دریایی

«جاناتان مرغ دریایی» نام کتابی است که توسط ریچارد باخ به نگارش درآمده است. این کتاب جزء بهترین کتاب‌های انگیزشی و موفقیت است. کتاب جاناتان مرغ دریایی در قالب یک داستان نمادین برخی ارزش‌های مهم را که در زندگی بشری فراموش شده و معدود افرادی به آنها پایبند هستند یادآوری می‌کند. جاناتان یک مرغ دریایی است که تلاش می‌کند متفاوت از سایرین بیندیشد و سنت‌های غلط را زیر پا بگذارد. او دوست ندارد مانند سایر مرغ‌های دریایی یک زندگی بی‌حاصل داشته باشد و روزگار خود را بدون هدف سپری کند. او دوست ندارد یک روز را 80 سال تکرار کند و نام آن را زندگی بگذارد. او به دنبال اوج گرفتن است و پا روی باورهای غلطی که عمری به او تحمیل شده می‌گذارد.

طبیعی است که وقتی انسان مسیر خود را از اکثریت جدا کند، با حمایت سایرین و اطرافیان خود مواجه نمی‌شود. اطرافیان سعی می‌کنند با دشنام و ناسزا، تمسخر و حتی طرد کردن تلاش کنند تا او را به مسیر قبلی بازگردانند. بسیاری از افراد در این مرحله تاب نیاورده و به مسیر قبلی برمی‌گردند. همرنگ جماعت شدن برای بیشتر افراد بسیار جذاب‌تر از هدفمند زندگی کردن است.

جاناتان چارچوب‌های پرواز را عوض می‌کند

داستان جاناتان مرغ دریایی با تلاش جاناتان برای متفاوت بودن آغاز می‌شود. او برخلاف سایر مرغان دریایی که فقط غذا برایشان مهم است و پرواز کردن را در حد ابتدایی می‌آموزند، تلاش می‌کند تا قدرت پرواز خود را به چالش بکشد. او محدودیت‌های پرواز را زیر پا می‌گذارد و بسیار دورتر از ساحل پرواز می‌کند. او به ارتفاعات بالاتر می‌رود و تلاش می‌کند تا با تمرکز و سخت‌کوشی، متفاوت از سایرین باشد.

 این طرز فکر او همۀ مرغان دریایی به ویژه والدینش را نگران می‌کند چرا که آزمایش‌های مختلف او دربارۀ پرواز، باورهای آنها را زیر سوال می‌برد. آنها باورهای به ارث رسیده از والدین خود را بارها و بارها تکرار کرده و آن را به فرزندان خود انتقال داده‌اند و برایشان سخت است که به الگوهای ذهنی به ارث رسیده شک کنند.

جاناتان با تلاش زیاد و شکست‌های بسیار موفق می‌شود رکورد جهانی سرعت مرغان دریایی را جابجا کند. بارها و بارها به خاطر فیزیک بدنی شکست می‌خورد و سقوط می‌کند ولی از بازگشتن به زندگی عادی سایر مرغان دریایی امتناع می‌کند. در نهایت از هر تجربه درسی می‌آموزد و یاد می‌گیرد که چگونه بر این محدودیت‌ها غلبه کند.

داستان جاناتان ما را به یاد اکثر انسان‌هایی می‌اندازد که با دنباله‌روی از اکثریت جامعه، رویاهای خود را می‌کشند و هرگز از حاشیۀ امن خود بیرون نمی‌آیند. آنها مانند هم در داستان «چه کسی پنیر مرا جابجا کرد» هرگز به عادت‌ها و باورهای خود شک نمی‌کنند. آنها باورهای محدودکننده را پذیرفته‌اند و خود را قربانی می‌دانند. آنها اجازه می‌دهند آدم‌های سمی رویاها و اهداف آنها را زیر پا له کنند و بال پروازشان را بشکنند. اگر یک بار دست به اقدامی زده و شکست بخورند، آن شکست را نتیجۀ نهایی تصور کرده و هرگز دوباره حرکت نمی‌کنند و با یادآوری آن شکست، خود را به زندگی عادی قانع می‌سازند.

                                                              باورهای انسان

تجربه، خانواده و جامعه، الگوهای ذهنی و پارادایم‌هایی را در ذهن آنها شکل داده که شکستنشان کار راحتی نیست. آنها هرگزبه ناخودآگاه خود شک نمی‌کنند و بر اساس باورهای نهادینه شده در ذهن ناهوشیار خود، رویاهای خود را محدود و محدودتر می‌کنند تا جایی که تبدیل به مردۀ متحرک می‌شوند.

                                                     پارادایم شیفت (تغییر الگوهای ذهنی)

جاناتان مرغ دریایی موفق می‌شود

جاناتان پس از تلاش‌های زیاد موفق می‌شود راهی برای غلبه بر محدودیت‌های پرواز پرندگان دریایی بیابد. پس از موفقیت او، مرغان دریایی سعی می‌کنند این دستاورد را انکار کنند. آنها دوست ندارند او را به عنوان یک الگو بپذیرند. آنها جاناتان را بی‌مسئولیت خطاب می‌کنند. حال آنکه جاناتان به دنبال معنای زندگی است. جاناتان بابت یافتن این معنا بهای سنگینی می‌پردازد و از جمع مرغان دریایی طرد می‌شود.

                                                  شکستن باورها در جاناتان مرغ دریایی

 او کم‌کم با تعداد معدودی از مرغان دریایی آشنا می‌شود که مانند او مرزها را زیر پا گذاشته و رسیدن به کمال را انتخاب کرده‌اند. او کم‌کم متوجه می‌شود که خوشبختی به نگرش و طرز نگاه او نسبت به زندگی بستگی دارد و باید از هر تجربه‌ای نکته‌ای بیاموزد و باز هم رو به جلو حرکت کند. او متوجه می‌شود که هرچه در بالاتر پرواز کند، چشم‌انداز وسیع‌تری را می‌بیند پس کافی است به مشکلات از فاصلۀ دورتری نگاه کرد. جایی که آنها به یک نقطه تبدیل شده‌اند.

جاناتان نزد اقوام خود بازمی‌گردد

سرانجام جاناتان تصمیم می‌گیرد نزد اقوام خود بازگردد و از تجربیات خود بگوید و آنها را از تار و پود عقاید و باورهای سنتی برهاند. او در مسیر خود کم‌کم با پرندگان طرد شدۀ بیشتری آشنا می‌شود که به دنبال یافتن معنا، زندگی پیشین را ترک کرده‌اند. به تدریج دستۀ مرغان دریایی او را به عنوان رهبر  خود می‌پذیرند و با باورهای او همسو می‌شوند.

در نهایت آنهایی که شما را طرد کرده بودند به سمتتان بازمی‌گردند اگر اراده و تعهد شما را ببینند. انسانی که به اهداف خود متعهد است به تدریج احترام سایرین را از آن خود می‌کند.

سخن نهایی

کتاب «جاناتان مرغ دریایی» به ما می‌آموزد که اجازه ندهیم محدودیت‌ها ما را از رسیدن به اهدافمان بازدارند. همرنگ جماعت شدن آسان است اما در آن امتیازی نیست. تغییر، کلید موفقیت است. انسان‌هایی می‌توانند پا در فرآیند تغییر بگذارند که مسئولیت زندگی خود را پذیرفته و کنش‌گر باشند. انسان به این دنیا آمده تا معنا خلق کند و زندگی فرصتی برای خلق معناست. به قول تولستوی: «آیا هیچ معنایی در زندگی من هست که با مرگ ناگزیری که در انتظارم است از بین نرود؟».

0 نظر

ارسال نظر جدید